جلسه دوم
استاد سيدان:
بيان خلاصهاى از جلسه گذشته:
1 - تثبيت حجية عقل و اين كه زيربناى همه حجج و أدلّه عقل است.
2 - انحصار طريق در غير مستقلات عقليه به وحى.
3 - اطمينانبخش بودن اخبار معتبره.
4 - فرق بين روش فقهاء و فلاسفه اسلامى.
استاد جوادى:
يك فيلسوف اسلامى بطور آزاد فكر، و انتخاب مىكند و در نتيجه، خود را بنده وحى مىسازد و پس از آن كه در بندِ وحى افتاد در درون آن حركت مىكند. مكتبهاى مادى و الحادى را طرد، و در ميان قفسها، قفس زرين شريعت را انتخاب مىنمايد. و در اين مرحله محدود مىشود. اينك نمونههايى از اين تقيّد را درمىآوريم:
بوعلى در شفا در مسأله دعا مىگويد:
و اعلم انّ اكثر ما يقرّبه الجمهور و يفزع اليه و يقول به فهو حقّ و انّما يدفعه هؤلاء المتشبهة بالفلسفة جهلاً منهم بعلله و اسبابه و قد عملنا فى هذا الباب كتاب البرّ و الإثم... .(14)
مرحوم صدرالمتألهين در بحث تجرّد نفس بعد از اثبات تجرّد مىگويد:
فصل في شواهد سمعية في هذا الباب،.. فلنذكر أدلة سمعية لهذا المطلب حتّى يعلم ان الشرع و العقل متطابقان في هذه المسألة كما في سائر الحكميات و حاشا الشريعة الحقه الالهيه البيضاء ان تكون احكامها مصادمة للمعارف اليقينية الضرورية وتباً لفلسفة يكون قوانينها غير مطابقة للكتاب و السنة.(15)
و نيز صدرالمتألهين در شرح اصول كافى در ذيل حديث جنود عقل مىگويد:
و اعلم أنّهُ يمكننا أن نعرف بنور الإستبصار و الإعتبار وجود هذه الجنود... إلاّ أن يتعيّن عددها بهذا المبلغ المعيّن أعنى الخمسة والسبعين و كذا عدد مقابلاتها ممّا لايعرف إلاّ بنور النبوّة و مشكوة الولاية فمعرفة حصرها فى هذا العدد و كذا حصر مقابلاتها فيه موكول إلى السماع من أولياء العصمة و أهل بيت النبوّة سلاماللَّه عليهم.(16)
بر همين اساس در ذيل بيان مرحوم كلينى درباره خطبهاى كه از اميرالمؤمنينعليه السلام نقل مىكند، كه گفته است:
«فلو إجتمع السنة الجن و الانس وليس، فيها لسان نبى، على ان يبينوا التوحيد بمثل ما اتى به - بأبى و امّى - ما قدروا عليه».
صدرالمتألهين در اين جا مىگويد:
«و شاهد ذلك اما جملة فقول النبىصلى الله عليه وآله »انا مدينة العلم و على بابها».
سپس به تفصيل فضائلى درباره مولى اميرالمؤمنينعليه السلام بيان مىكند.(17)
ولى ظواهر بايد در حد يقين باشد كه در اين صورت قابل استدلال براى اعتقادات است و تمسّك به ظواهر قبل از فحص از مخصص لبى جايز نيست. مخصص لبى اگر متصل باشد يعنى قرينه عقليه بديهيه باشد كه مطلب روشن است و اگر نظرى باشد بايد ارزيابى شود. و بر همين اساس فلاسفه اسلامى بحثهاى عقلى را مطرح مىكنند. يعنى براى فهم و تشخيص مخصصات لبى، در اين جا، يا برهان روشنى برخلاف ظواهر پيدا مىكنند كه از ظواهر دست برمىدارند، و يا براهين عقلى مؤيد ظواهر مىشود و يا اين كه عقل، راهى براى اثبات و نفى ندارد كه در اين صورت به ظواهر شرع پايبند مىشوند.
استاد سيدان:
بحثى در تقيّد فلاسفه اسلامى به شرع نيست ولى صحبت اين است كه در مقام عمل در روش تفكر، اين چنين مشى نشده است. به شهادت همين مطلبى كه از آخوند ملاصدرا در باب تجرّد نفس نقل كرديد كه اولاً در كلام ايشان، استدلالات عقلى طرح و مطلبى براساس آن أدلّه اختيار شده و پس از آن دنبال آيه يا روايتى رفتهاند كه مطلوبشان را اثبات و تأييد مىكند، مضافاً به اين كه آنها مقدمات عقليهاى كه خود مورد اختلاف و اشكال است مزاحم و معارض با ظواهر شرع قرار دادهاند.(18)
استاد جوادى:
در كتب فلسفى و عقلى اولاً استدلالات عقلى بررسى مىشود و بعد أدلّه نقليه به عكس كتب حديثى و اين يك تقدم و تأخّرى در مرحله بيان كه طبع كتاب آن را اقتضاء مىكند، بيش نيست.
و فقهاء در مسائل اعتقادى وارد نشده و بحث نكردهاند. آنها در اين مسائل به همان ايمان اجمالى بسنده كردهاند. اگر وارد شوند خواهند ديد كه با توجّه به روايات و مدارك شرعى اختلاف در نظريات و آراء پيدا خواهد شد (كما اين كه در فروع چنين است).
استاد سيدان:
عمده بحث اين است كه فلاسفه اسلامى مقدمات عقليه غيرواضح و مورد اختلاف را مزاحم با روايات واضح الدلالة قرار مىدهند. اگر بنابراين شد كه واقعاً وحى به عنوان يك راه صحيح به سوى واقعيات مطرح باشد. پس راه شناخت كه خود عقل حكم مىكند )البتّه در مواردى كه در اولين مرتبه عقل حكم روشنى ندارد( اين است كه قبل از آلوده شدن ذهن به مقدمات و اصطلاحات بايد ابتدائاً به سراغ وحى رفت. و بدون تأويل و توجيه و حبّ و بغض مدارك شرعى را بررسى نمود. البتّه با تأمّل و تدبّر در مفاد آنها. و در اين مقام مىتوان به علم اجمالى فهميد كه دليل عقلى صحيح برخلاف مستفاد از ادله شرعيه نيست. چگونه ممكن است مستفاد از شريعت مطلبى باشد برخلاف آنچه عقل واقعى حكم مىكند.
بلى مگر اين كه گفته شود أئمهعليهم السلام كه در مقام هدايت و تعليم بودهاند كلماتى لُغزوار و معمّا گفتهاند و ظاهر بلكه صريح را اراده نكردهاند و اعتمادشان در اين خلاف ظاهر بر بعضى از مقدمات عقلى اختلافى بوده است هو كماترى.
اما اين كه گفته شد كه فقهاء اگر وارد شوند خواهند ديد اختلاف زياد است مىگوييم در مسائل اعتقادى اختلاف، به معناى تعارض روايات كم است نوعاً يكنواخت گفته شده مثلاً خطبهاى در توحيد از حضرت اميرعليه السلام رسيده كه نظير آن را در فرمايشات حضرت رضاعليه السلام مىبينيم.
بنابراين اگر مدارك اساسى روايات و آيات باشد و با تأمّل و انصاف در آن نظر شود اختلافنظر كم خواهد بود. بلى مگر اين كه قبلاً افكار ناظرين در روايات، مشوب به مقدماتِ عقلىِ اختلافى باشد كه باز موجب اختلاف مىشود. چون هر كدام مىخواهند روايات را طبق نظر خود توجيه و تعبير كنند.
استاد جوادى:
مسأله علم امامعليه السلام كه يك مسأله اعتقادى است مورد اختلاف شديد بين علماء است با اين كه طرفين بحث با نظر به مدارك شرعى وارد مسأله شدهاند. از جمله اختلاف دو فقيه بزرگ صاحب جواهر و شيخ انصارى در اين مسأله را يادآور مىشويم. صاحب جواهر در اين باب همان كلام معروف را در بحث كُر فرموده است. هر چند بعداً از اين حرف عدول كرده است. و شيخ انصارى در كتاب طهارة )به حسب آنچه نقل شده( متعرض حرف صاحب جواهر شده و فرموده: »تعالى اللَّه و تعالوا عن ذلك علوّاً كبيرا«. اشكالى كه در بحث كُر مطرح است عبارت است از عدم تطابق بين دو تقدير به وزن و مساحت.
صاحب جواهر در اين بحث اشكالى را به نحوى جواب داده است. كلام صاحب جواهر را شيخ انصارى بدينگونه نقل و نقد مىكند:
«نعم دفعه بعض بوجه اشكل وهو منع علم الإمامعليه السلام بنقص الوزن دائماً عن المساحة ولاغضاضة فيه لان علمهم ليس كعلم الخالق فقد يكون قدروه باذهانهم الشريفه واجرى اللَّه الحكم عليه و فيه ما لايخفى فان هذه يرجع إلى نسبة الغفلة في الاحكام الشرعية بل الجهل المركب إليهم و تقرير اللَّه سبحانه ايّاهم على هذا الخطاء وتعالى اللَّه وتعالوا عن ذلك علواً كبيرا».(19)
استاد سيدان:
روشن نيست كه مرحوم صاحب جواهر نظر مذكور را براساس تتبّع كامل در روايات و مدارك باب اختيار فرموده باشد. بلكه در ضمن طرح مسأله فقهى و تنگناى اشكال، مطلبى به ذهن شريفش آمده است. چنانچه نقل كرديد كه بعداً از اين كلام عدول كرده است.(20)
استاد جوادى:
و اما مسأله معاد از نظر مرحوم آخوند همان نظر بوعلى است. بوعلى در الهيات شفاء مىگويد:
«يجب ان يعلم ان المعاد منه ما هو مقبول من الشرع و لاسبيل إلى اثباته الا من طريق الشريعة وتصديق خبر النبى وهو الّذي للبدن عند البعث وخيرات البدن و شروره معلومة لايحتاج إلى تعلم وقد بسطت الشريعة الحقة التى اتانا بها سيدنا و مولانا و نبيّنا محمّد صلّى اللَّه عليه وآله حال السعادة والشقاوة التى بحسب البدن ومنه ما هو مدرك بالعقل... الخ.»(21)
و همين عبارت را در نجات هم آورده است. و مرحوم آخوند هم در شرح هدايه أثيرية )اثيرالدين ابهرى( مسأله را به همين نحو متعرض شده و فرموده است:
«و مما يجب ان يعلم قبل الخوض في تلك المقاصد أنّ المعاد على ضربين ضرب لايفى بوصفه وكنهه إلّا الوحى والشريعة وهو الجسمانى باعتبار البدن اللائق بالآخرة وخيراته وشروره والعقل لاينكره».(22)
و فرموده:
«ثم اعلم ان إعادة النفس إلى بدن مثل بدنها الّذي كان لها في الدنيا، مخلوق من سنخ هذا البدن بعد مفارقتها عنه في القيامة كما نطقت به الشريعة...».(23)
و در اسفار بعد از تمهيد اصول و مقدماتى فرموده است:
«فصل في نتيجة ما قدّمناه وثمرة ما أصّلناه أقول: إنّ من تأمّل وتدبّر في هذه الاصول والقوانين... لم يبق له شك و ريب في مسئلة المعاد وحشر النفوس والاجساد ويعلم يقينا ويحكم بان هذا البدن بعينه سيحشر يوم القيمة بصورة الاجساد، وينكشف له ان المُعاد في المَعاد مجموع النفس والبدن بعينهما و شخصهما».(24)
و مىفرمايد:
«فالإعتقاد بحشر الأبدان يوم القيامة هو أن يبعث ابدان من القبور إذا رأى احد كل واحد منها يقول هذا فلان بعينه.»(25)
و اما ظواهر كلماتى از آخوند (مانند آنچه در تفسير آيه: «و أنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُور»(26) نقل كرديد) كه دلالت بر اين دارد كه بدن قبر است، و ارواح از ابدان محشور مىشوند. معنايش اين نيست كه معاد تنها روحانى و لذتها منحصر به لذتهاى روحى باشد. بلكه منظور اين است كه حكم انسان در آن عالم حكم او در اين عالم است، در اين عالم كه روح مقيّد به بدن است دو نوع لذت هست؛ لذتهاى روحى و انديشهاى و لذتهاى جسمى.
درباره التذاذ روحى صحيح است گفته شود انسان در آنگاه از قبر بدن مبعوث مىشود يعنى از التذاذ و تقيّد به جسم خارج مىگردد.
آخوند در توضيح قوله تعالى: »وَلِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانْ«.(27) مىگويد:«جنّت دو جنّت است. روحانى و جسمانى».
همچنين مىگويد:
«ولك ان تقول العالم عالمان.»(28)
بنابراين مقرّبين داراى هر دو جنّتند. منظور حصر معاد در روحانى نيست.
و همين توجيه را بايد در كلمات شيخ صدوق نمود و بنابراين جا براى اعتراض شيخ مفيد به ايشان باقى نمىماند.
صدوق در اعتقادات به نقل بحارالانوار فرموده است:
«اعتقادنا في الجنة أ نّها دار البقاء ودار السلامة.. وانها دار اهلها جيران اللَّه و اولياؤه واحباؤه واهل كرامته وهم انواع على مراتب: منهم المتنعّمون بتقديس اللَّه وتسبيحه وتكبيره في جملة ملائكته ومنهم المتنعّمون بانواع المآكل والمشارب والفواكه والارائك و حورالعين واستخدام الولدان المخلّدين والجلوس على النمارق والزرابى ولباس السندس والحرير كل منهم انما يتلذّذ بما يشتهى ويريد حسب ما تعلّقت عليه همّته ويعطى ما عبداللَّه من اجله.»(29)
شيخ مفيد در نقل اين گفتار چنين فرموده است:
«و ليس في الجنّة من البشر من يلتذ بغير مأكل ومشرب وما تدركه الحواس من الملذّذات. وقول من زعم أنّ في الجنّة بشراً يلتذّ بالتسبيح والتقديس من دون الاكل والشرب قول شاذ عن دين الإسلام وهو مأخوذ من مذهب النصارى الّذين زعموا أنّ المطيعين في الدنيا يصيرون في الجنّة ملائكة لايطعمون ولايشربون ولاينكحون و قد اكذب اللَّه هذا القول في كتابه بما رغّب العالمين فيه من الاكل والشرب و النكاح(30) فقال تعالى: »اُكُلُها دائِمٌ وَظِلُّها تِلْكَ عُقْبَى الَّذينَ اتَّقُوا...»(31)
بايد گفت صدوق در گفتار بالا نظر به انكار لذائذ جسمانى براى جمعى از اهل بهشت ندارد بلكه منظور اين است كه مقرّبين لذتهاى روحانى هم غير از لذت جسمانى دارند.
حاصل اين كه نظر آخوند ملاصدرا در بحث معاد همان نظر بوعلى سينا است كه معاد هم روحانى است و هم جسمانى و همين نظر محدّثين و علماء اسلام است.
14) الهيات من الشفاء، مقاله دهم، فصل اول، ص 555.
15) أسفار 303/8.
16) شرح اصول كافى، ملاصدرا، ص 68-69.
17) شرح اصول كافى، ملاصدرا، ص 342.
18) در اين جا بعضى از رواياتى كه صراحت يا ظهور در عدم تجرّد روح دارد را متذكر مىشويم:
1 - عن أبي عبداللَّه عن أبيهعليهما السلام قال: »واللَّهِ ما من عبد من شيعتنا ينام إلّا أصعد اللَّه عزّ و جلّ روحه إلى السّماء فيبارك عليها فإن كان قد أتى عليها أجلها جعلها في كنوز رحمته، و في رياض جنّته، وظلّ عرشه. و إن كان أجلها متأخّراً بعث بها مع أمَنَته من الملائكة ليردّها إلى الجسد الّذي خرجت منه لتسكن فيه... الحديث«.
(بحارالانوار، 54/61، عن الكافى و أمالى الصدوق)
2 - عن أبي جعفرعليه السلام قال: »إنّ العباد إذا ناموا خرجت أرواحهم إلى السماء، فما رأت الروح في السماء فهو الحقّ، وما رأت في الهواء فهو الأضغاث، ألا وإنّ الأرواح جنود مجنّده فما تعارف منها ائتلف، وما تناكر منها إختلف، فإذا كانت الروح في السماء تعارفت وتباغضت، فإذا تعارفت في السماء تعارفت في الأرض، وإذا تباغضت في السماء تباغضت في الأرض«. )بحارالانوار، 31/61)
3 - عن أبي عبداللَّه عن آبائهعليهم السلام قال: »قال أميرالمؤمنينعليه السلام: لاينام الرجل وهو جُنُب، ولاينام إلّاعلى طهور، فإن لم يجد الماء فَلْيَتَيَمّم بالصعيد فإنّ روح المؤمن ترفع إلى اللَّه تبارك وتعالى فيقّبلها ويبارك عليها، فإن كان أجلها قد حضر جعلها في كنوز رحمته وإن لم يكن أجلها قد حضر بعث بها مع اُمنائه من ملائكته فيردّونها في جسدها. )بحارالانوار، 31/61)
4 - عن محمّد بن مسلم، قال: »سألت أبا جعفرعليه السلام عن قول اللَّه عزّ و جلّ »ونَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِى« كيف هذا النفخ؟ فقال: إنّ الروح متحرّك كالريح، وإنّما سمّى روحاً لأ نّه اشتقّ اسمه من الريح، وإنّما أخرجه على لفظة الريح لأ نّ الروح مجانس للريح وإنّما أضافه إلى نفسه لأ نّه اصطفاه على سائر الأرواح كما اصطفى بيتاً من البيوت فقال: بيتى، و قال لرسول من الرسل: خليلى، و أشباه ذلك، وكلّ ذلك مخلوق مصنوع محدث مربوب مدبّر«.
(بحارالانوار 28/61؛ كافى 133/1 و احتجاج 323/2)
5 - عن هشام بن الحكم عن الصادقعليه السلام قال: »فى جواب مسائله والروح جسم رقيق قد اُلبس قالباً كثبفا - إلى أن قال - أفيتلاشى الروح بعد خروجه عن قالبه أم هو باقٍ؟ قالعليه السلام: بل هو باقٍ إلى وقت يُنفخ في الصور فعند ذلك تبطل الأشياء وتفنى، فلاحسّ ولامحسوس، ثمّ اُعيدت الأشياء كما بدأها مدبّرها...«
(بحارالانوار 33/61 عن الأحتجاج)
براى كسب اطلاع كاملتر در اين موضوع به كتاب تنبيهات حول المبدأ و المعاد، ص 225، تأليف آيةاللَّه ميرزا حسنعلى مرواريد اداماللَّه ظلّه و كتاب ميزان المطالب، ص 260 تأليف مرحوم آيةاللَّه ميرزا جواد آقا طهرانى (قدّس سره) مراجعه فرماييد.
19) كتاب الطهارة للشيخ الأعظم مرتضى الأنصارى، في الماء المحقون، ص 25.
20) مثال فوق به عنوان نمونهاى از اختلاف شديد علماء در علم امامعليه السلام و يك مسأله اعتقادى، هرگز مناسب نيست بلكه در اين مورد اشتباه فاحشى از صاحب جواهر بروز كرده است كه ايشان يك طرف و تمامى علماء اماميه يك طرف قرار گرفتهاند. همچنان كه از هر كسى امكان اشتباه مىرود. و لذا نمىتوان گفت كه ايشان با توجّه به روايت خاصى اين نظر را دادهاند بلكه ايشان در ضمن برخورد با يك مشكل علمى فقهى اين نظر از خاطرشان گذشته است و بعدها خود نيز به اشتباه خود پى برده و از نظر سابق عدول كردهاند.
21) فصل هفتم از مقاله نهم از الهيات شفاء ص 544.
22) شرح الهداية الأثيرية، خاتمة للقسم الثالث من كتاب الهداية في أحوال النشأة الآخرة، ص 376.
23) همان مأخذ، في بيان اعادة النفس في الآخرة، ص 381.
24) اسفار، 197/9.
در مورد فوق مناسب است به پاورقى همين صفحه در اسفار مراجعه شود تا معلوم گردد كه مقصود از اين عبارت همان معنايىاست كه بعد از اين مشخص خواهد شد.
25) اسفار، 200/9.
26) حج /7.
27) الرحمن /46.
28) اسفار، 503/3.
29) بحارالانوار 200/8.
30) بحارالأنوار 202/8.
31) رعد /35.
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها:
مناظره,
فلسفه ,
نقد فلسفه,
آیت الله سیدان قسمت2,